مهرورزى و محبّت در نگاه روحشناسان غرب
« وقتى علنى بودن همه شؤون زندگى در جهان ارواح قانون نخست و اساسى حیات اجتماعى آنجا باشد ، توافق روحى هم طبعاً قانون دوم آن جهان محسوب مىشود و محبّت و دوست داشتن قانون سوم ، حتى ارواح ، محبّت را از حیث اثر و عمل ، بزرگترین و والاترین قانون حیات اجتماعى معرفى کردهاند .
محبتى که ارواح پیشرفته از آن سخن مىگویند ، رشددهنده و مثبت مىباشد که از قلب انسان برانگیخته مىشود نه از زبانش .
محبتى است که وجدان آدمى به خوبى درک مىکند و مىبیند که نور و حرارت آن مانند خورشید به همه انسانها و همه مکانها مىتابد و با نیکى و راستى و دل سوزى عمل مىکند .
همین محبّت است که انسان را مىسازد و براى حیات آدمى هدف و غرض نشان مىدهد و به همت او کرامت و ارزش مىبخشد ، زیرا محبّت مثبت ، رشددهنده همه سعادتها و اساس اعتماد و زیربناى تواضع و امانت و حکمت و عدالت است و به همه ، تهذیب اخلاق و از خودگذشتگى هدیه مىکند .
بنابراین محبّت ، اصل همه تمدنها و پیشرفتهاست و بدون وجود محبّت ، اضطراب و پریشانى جاى آرامش و سعادت را مىگیرد ، درنتیجه ، برخوردها جاى ایثار و حماقتها جاى حکمت را اشغال مىکند و تعدّى و زورگویى ، جانشین عدالت ، و شهوت ، جایگزین عاطفه مىگردد ، همان طورى که بدون وجود محبّت ، در عوض الهام ، شک و وسواس به آدمى غلبه مىکند .
محبّت ، یگانه راه شناخت حقایق است که آدمى را به کشف عجایب و زیبایىهاى آسمانى از راه قلب کمک مىکند ، زیرا وقتى که انسان در سایه محبّت متوجه شد که چگونه با رأفت و دل سوزى از آتش غرور و خشم نجات یابد و هنگامى که پرتو احسان را شناخت ، آن وقت مىتواند آن را بدون توجه به حاجت و یا شهوت و یا ریا انجام دهد .
همین محبّت به موقعِ خود ، یگانه منبع هوش و ذکاوت انسان است چون بدون محبّت ، روح آدمى و فکرش به سوى تاریکى ، خودخواهى و غرور کشانده مىشود ، چه بسا مردان بزرگى هستند که حسد ، آنان را داخل آتش هلاککننده مىاندازد و چه بسا انسانهاى عادى ولى شریفى هستند که محبّت ، آنان را به سوى نور مىکشاند و براى آنان قدرتى به وجود مىآورد که دانش دانشمندان از کسب آن مقام عاجز است .
محبّت ، یگانه نیرویى است که جباران قدرتمند را مىترساند و همین محبّت است که اثبات مىکند جهان هستى غیر از جهان مادى است که تا حدى محکوم قدرت و خواست ما انسانهاست ، در حالى که جهان هستى واقعى محکوم یک قدرت بالاتر از اراده مىباشد که خیر و نیکى و حیات را مجسم مىکند و مانع از این مىشود که ماده با همه استحکامى که دارد به وى حکومت کند .
به همین جهت است که پاسکال مىگوید :
محبّت ، برتر از ماده و عقل است ، نه از این جهت که آدمى را از قید و بند این جهان مادى نجات مىدهد بلکه از این حیث که شخص را از قید نفس خود هم آزاد مىنماید و او را با سایر آدمیان مربوط مىسازد . محبّت ، از عقل و ماده بالاتر است زیرا آدمى را از جهان وجودش نجات داده ، به سوى خدا مىبرد تا متحد شدن با اقیانوس هستى را تحقق بخشد .
هنگامى که ما این حقایق را فهمیدیم آنوقت مىفهمیم که محبّت مبدأ و اساس همه چیز در جهان است و اساس معرفت و شناخت خدا و خود انسان نیز مىباشد .
فیلسوف نعیمه درباره محبّت چنین گفته است :
اگر محبّت در میان انسانها نبود ، آدمى لذت هستى را درک نمىکرد و از ساغر حیات بهرهمند نمىشد ، پس ما به محبّت بدهکاریم نه تنها به خاطر این که براى روح ما افقهاى آرامبخش کشف مىکند و ما را آنقدر بالا مىبرد که از جاذبه زمان و مکان رها مىسازد که در آنجا نه غم هست و نه فنا شدن ، نه شک و گمان وجود دارد و نه ترس و خوف بلکه به این جهت به محبّت مدیونیم که حیات را با جاودانگى همراه مىسازد .
محبّت است که به تو مىفهماند که تو نسبت به این حیات زمینى به منزله روح در جسد مىباشى ، آن هم روح کامل و جسد کامل ، این است جهانى که محبّت درِ آن را به روى ما باز مىکند و ما را به درون آن مىبرد . حیات نمىتواند مزه محبّت را به بچشاند مگر این که ما را به داخل جهان آرامبخش وحدت راهنمایى کند چون وجود ، وحدتىاست که شامل همه موجودات مىشود و بالاتر از همه نفرتها و تناقضات و اختلافات است و در آنجا حیات به ما مىگوید : این همان بهشت « معنوى » است که از ابتداى تأسیس جهان هستى براى شما آماده شده است ، این بهشتى است که کلید آن محبّت مىباشد .
روشنایى روح ، منبع همه گذشتهاى جوانمردانه و کریمانه است ، بنابراین محبّت به معناى واقعى خود به قلب یک انسان خیرخواه نزدیکتر است تا به عقل یک فیلسوف ، حتى محبّت از هر دوى اینها به قلب مادر نزدیکتر است ، به همین جهت است که دین اسلام بهشت را زیر پاى مادران معرفى کرده1 ، نه زیر قدمهاى علما ، مکتشفین و رهبران ظاهرى .
براى نابود کردن محبّت عاملى مؤثرتر از کینه و حسد نداریم به همین جهت است که بالاترین قدرت در انسان ، قدرت گذشت و عفو مىباشد . فراموش کردن دشمنىها نسبت به دیگران کوتاهترین راه به سوى آسمانهاست .
براى آگاهى به اهمیت محبّت در تنظیم زندگانى اجتماعى و انفرادى لازم است ما پیامهاى بعضى از ارواح مترقى را درباره محبّت بیان کنیم ، مثلاً مىبینیم که روح ژولیا در پیام خود براى ویلیام سیتد محقق رومى چنین مىگوید :
جهان ما رحمت ، حیات ، زیبایى و بالاتر از همه آنها محبّت است ، در همه جاى جهان ما زیبایى و پاکیزگى و محبّت حکمفرماست ، چون خدا مصدر مهر و محبّت است ، هنگامى که شما خود را در فضاى محبّت گم مىکنى و به دیگران مهرورزى مىنمایى ، وجود خود را در اقیانوس وجود خدا پیدا مىکنى .
براى ما ارواح ، ممکن نیست که در محبّت و عنایت خدا شک کنیم ، چون ما اکنون در داخل آن اقیانوس محبّت خداوندى هستیم ، پس محبّت خدا نسبت به همه موجودات ، بزرگترین حقیقت و بلکه یگانه شىء واقعى در جهان هستى مىباشد ، رنجها و مشقتها منحصر به زمین شما نیست بلکه در جهان ما هم رنج گناه ، حسد ، کبر ، ستم و زورگویى هست که براى هر کدام اینها جهنم و عذاب در کنار جهان ما هست همان طور که بهشت و نعمتها هم در طرف دیگر جهان ما وجود دارد .
اگر براى من بازگشت دوباره نزد شما زمینىها ممکن مىشد هیچ آرزویى در آنجا نداشتم جز این که به شما بگویم به یکدیگر محبّت کنید چون محبّت به ناموس هستى کمال مىبخشد ، اگر مىخواهید به خدا نزدیک شوید ، محبّت کنید ؛ محبّت شما را قادر به نزدیک شدن به خدا مىکند ، محبّت بزرگترین صفت خداست و خدا در محبّت تجلى مىکند ، اگر مىخواهید در جوار خدا باشید ، محبّت کنید ؛ اگر مىخواهید در آسمان باشید ، محبّت کنید زیرا اختلاف زیاد آسمان با زمین و دوزخ در این است که همه موجودات آسمانى به هم محبّت دارند و از اعماق وجودشان به یکدیگر محبّت مىکنند ، پس دوست بدارید و محبّت کنید ، این اولین و آخرین سخن من است .
محبّت نیرویى است که سعادت و کمال حیات به سوى آن جلب مىشود ، بر انسانهاى روى زمین لازم است که یاد بگیرند ، چگونه از ایننیروى ابداعکننده و سازنده استفاده کنند ، متأسفانه آدمى به واسطه نادانى ، این نیروى داخلى و درونى را در میان شهوتها و خواستههاى بىموردش نابود مىکند ، کم کم شهوت و خشم و حسد و نفرت جاى آن نیروى الهامى را مىگیرد و آن آتش مقدس را خاموش مىکند »2 .
پی نوشت ها:
1 ـ قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : « الجنة تحت اقدام الامهات » . کنز العمال : حدیث 45439 ؛ مستدرک الوسائل 15/180 ، باب 70 ، حدیث 17933 .
2 ـ گنجینههاى دانش : 866 .
بر گرفته از کتاب مهرورزی وعشق از حسین انصاریان